سايت تخصصي شهدا
السلام عليك يافاطمه الزهرا
شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, :: 18:9 ::  نويسنده : مجتبي جباربيگي

زندگي نامه شهيداحمدكريمي

زندگی نامه

احمد از دوران نوجوانی و تحصیلات راهنمائی با شرکت در جلسات سیاسی مذهبی با وضع سیاسی اختناق آمیز و سیاست ضد مذهبی رژیم سلطنتی آشنا گشت و با وجود کمبود مالی که داشت در صدد کمک به محرومین جامعه برآمد و بسا اتفاق می افتاد صبح تا شب زحمت می کشید و حاصل کار خود را به افرادی که از نظر مالی در مضیقه بودند تقسیم می کرد.در سال ۱۳۵۵ به گروههای مخفی سیاسی پیوست و فعالیتهای خود را شدت بخشید و با تکثیر و توزیع نامه و نوارهای امام به حرکت مستمر انقلاب کمک میکرد . پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سپاه مشغول به فعالیت شدند با شروع جنگ احمد به جنوب رفته ودر جبهه خرمشهر به مدت یک ماه مشغول نبرد گردید و در سال ۱۳۶۰ در جبهه های شوش ، رقابیه ، چنانه در سمت فرماندهی تیپ ۱۷ قم به رزم با خصم زبون و متجاوز ادامه داد و در عملیات فتح المبین در هنگام شناسایی مجروح گشت ولی با وجود مجروحیت جبهه را ترک نکرد و بار دیگر وارد جبهه خرمشهر گردید و در عملیات بیت المقدس پس از آنکه رزمندگان اسلام با ایثار و از خود گذشتگی خرمشهر را پس از دو سال از چنگال بعثیون آزاد ساختند.سرانجام در جبهه شلمچه مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و به معبود خود لبیک گفت



شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, :: 18:6 ::  نويسنده : مجتبي جباربيگي
سفری که با پسر شهیدم به حج رفتم

خبرگزاری فارس: همان توی فرودگاه ساکم را از دستم گرفت. گفت: «مادرجان! ماموریت دارم تا آخر سفر نوکریت رو بکنم.» پسرم توی همه‌ی سفرم به مکه با من بود.

خبرگزاری فارس: سفری که با پسر شهیدم به حج رفتم

به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس، بعضی از خاطرات امکان دارد که آنچنان وجه ثبات شده‌ای از نظر علمی نداشته باشد. اما اهل دل و آنانی که خود دل سوخته باشند می توانند این مطالب را خوب تحلیل کنند. خاطره‌ای که پیش روی شماست از مادر شهید مسعود ترابی نقل شده است که پیرامون سفر این مادر شهید برای ادای مناسک حج می‌باشد. حال که مادر این شهید(فاطمه حق شناس) رحمت حق را لبیک گفته و در میانمان نیست، بهتر دیدم با نزدیکی سالگرد شهید ترابی این خاطره را منتشر نماییم. 

 

شهید مسعود ترابی

همان توی فرودگاه ساکم را از دستم گرفت. گفت: «مادرجان! ماموریت دارم تا آخر سفر نوکریت رو بکنم.»

پسرم توی همه‌ی سفرم به مکه با من بود. توی اتوبوس، بغلم می‌نشست. کسی او را نمی‌دید؛ فقط من او را می‌دیدم. طواف را با هم دور خانه‌ی خدا انجام دادیم. خریدهایم را او انجام داد. هیچ‌وقت هم از آسانسور استفاده نکردم. اما زودتر از بقیه به اتاقم می‌رسیدم. زن‌های کاروان تعجب می‌کردند از این‌که من با این پا چه‌طور این همه پله را بالا و پایین می‌کنم. چه می‌دانستند که همراهم کیست. سفر که تمام شد و پایمان به ایران رسید، مسعودم آمد جلو و بغلم کرد. گفت: «مادرجان! ماموریت من تا همین‌جا بود. خدا به همراهت باشه.» خداحافظی کرد و دیگر ندیدمش.   

 

 

 

پیکر شهید مسعود ترابی

***

شهید مسعود ترابی(تاریخ تولد: 20/4/1343 ؛ تاریخ شهادت: 10/6/1365 ؛ محل شهادت: حاج عمران - عملیات کربلای دو) دوره ابتدایی و راهنمایی را در روستای  گل سفید شهرستان لنگرود گذراند. به ورزش کشتی علاقه داشت و همراه با دیگر کشتی‌گیران گل سفید به تمرین و مسابقه می‌پرداخت. روحیه جوانمردی و پهلوانی را یاد گرفت و در عمل هم نشان می‌داد. خاطراتی که درباره او نقل می‌شود، گواه این مدعاست.

توی جمع مذهبی‌های گل سفید بود و در پایگاه محل فعالیت‌های انقلابی را مجدانه پی می‌گرفت و انجام می‌داد.

 

 

شهید مسعود ترابی

رشته اتومکانیک را انتخاب کرد و به تحصیلش ادامه داد؛ اما جنگ شروع شد و جوان‌مردان را به میدان فراخواند. مسعود هم خود را به کردستان و مبارزه با ضدانقلاب رساند؛‌ اما چندی بعد به لشکر قدس در سنندج پیوست. عملیات کربلای دو در محور حاج عمران در پیش بود. ذکر و یاد خدا همیشه بر زبانش بود، در عین حال، خود را کوچکتر از آنی می‌پنداشت که در ردیف رزمندگان راه خدا باشد؛ اما خداوند بندگان مخلصش را بهتر از هر کسی می‌شناسد و او را انتخاب کرد؛‌با ترکش‌هایی که روانه‌اش شد و روح بزرگ مسعود در این عملیات آرام گرفت. پیکر پاکش بازنگشت تا هفت سال بعد که رفتند استخوان‌هایش را آوردند و کنار دیگر شهدای گل‌سفید به خاک سپردند.



شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, :: 17:54 ::  نويسنده : مجتبي جباربيگي

 


        

خاطرات شهید امیرحاج امینی:

- خستگي نداشت. مي گفت من حاضرم تو کوه با همه تون مسابقه بذارم، هر کدوم خسته شدين، بعدي ادامه بده... اينقدر بدن آماده اي داشت که تو جبهه گذاشتنش بيسيم چي. بيسيم چي (شهيد) پور احمد...
- اصلاً دنبال شناخته شدن و شهرت نبود. به اين اصل خيلي اعتقاد داشت که اگه واقعاً کاري رو براي خود خدا بکني، خودش عزيزت مي کنه. آخرش هم همين خصلتش باعث شد تا عکس شهادتش اينطور معروف بشه.
- هر کار مي کرد، برا خدا مي کرد؛ اصلاً براش مهم نبود کسي خبردار مي شه يا نه! عجيب نسبت به بچه هاي يتيم هم حساس بود، کمک به يتيمان هيچوقت فراموشش نمي شد...
- يه بار که تو منطقه حسابي از بچه ها کار کشيده بود و به قول معروف عرقشون رو در آورده بود، جمعشون کرد و بهشون گفت: "نکنه فکر کنين که فلاني ما رو آموزش مي ده، من خاک پاهاي شماهام. من خيلي کوچيکتر از شماهام... اگه تکليف نبود هرگز اين کار رو نمي کردم...."
ولي دلش رضا نداده بود و با گريه از همه خواست که دراز بکشن. همه تعجب کرده بودن که مي خواد چيکار کنه. همه که خوابيدن اومد پايين پاي تک تک بچه ها و دست مي کشيد به کف پوتين بچه ها و خاکش رو مي ماليد رو پيشانيش.... مي گفت: من خاک پاي شماهام ....

وصیتنامه شهیدحاج امینی:

سلام بر خدا و شهیدان خدا و بندگان پاك و مخلص او؛
بعد از مدتها كشمكش درونی كه هنوز هم آزارم می دهد،برای رهایی از این زجر به این نتیجه رسیدم،و آن در این جمله خلاصه می شود:
(‌خدایا عاشقم كن)...
از اینكه بنده بد و گناهكار خدایم سخت شرمنده ام،و وقتی یاد گناهانم می افتم آرزوی مرگ میكنم،ولی باز چاره ام نمی شود. به راستی كه (ان الانسان لفی خسر)
هیچ برگ برنده ای ندارم كه رو كنم،جز اینكه دلم را به دو چیز خوش كرده ام: اول اینكه با این همه گناه،او دوباره مرا به سرزمین پاكی و اخلاص و صفا و محبت بازم گرداند،پس لابد دوستم دارد و سر به سرم می گذارد،هر چند كه چشم دلم كور است و نمیبینم و احساسش نمیكنم،اگر چنین نبود پس چرا مرا به اینجا آورد؟
دوم اینكه قلبی رئوف و مهربان دارم و با همه بدیهایم بسیار دلسوزم.لحظه ای حاضر به رنجش كسی نمی شوم، حتی رنجشی بسیار كوچك و ناچیز،ولی در عوض برای خوشنودی دیگران حاضر به تحمل هر رنجی می شوم؛
بله!به این دو چیز دل خوش كرده ام.
پس ای پروردگار من...اگر دوستم داری كه مرا به اینجا آورده ای پس مرا به آرزویم كه...برسان!
و یا به این خاطر كه نمی توانم باعث رنجش كسی شوم،بیا و مرا مرنجان و خوشنودم كن و مرا با خودت...!
دنیا برای ضعیف نفسان یك گرداب هلاكت است،اگر لحظه ای به خودمان واگذارده شویم،وای برما كه دیگرنابودیمان حتمی است.خوشا آن كس كه به یاری او در این گرداب هلاك نگردد!
ای حسین...
ای مظلوم كربلا...،
ای شفیع لبیك گویان
ندای ( هل من ناصرت) را من نیز لبیك گفتم،
( شفاعتم كن)!
و مگذار در این گرداب هلاكت هلاك گردم.
ای خدا...
بسیار بد و ضعیفم، و در مقابل گناه یارای مقاومت نداریم،زیرا هنوز نشناختمت؛ و حتی در راه شناختت نیز زحمت نكشیده ام،زیرا ضعیف و پایبند به این دنیایم،و نمی توانم از خوشی ها و آسایش های محض و پوشالی این دنیا دل بكنم و در راه شناختت سختی كشم. سختی كه پر از شیرینی و لذت است،ولی افسوس كه این سختی و حلاوت نصیبم نمی گردد!
خالقا...
تو را به خودت قسم،تو را به پیامبران و امامان زجر كشیده و معصومت قسم بیا و
(( عاشقم كن ))
اگر چنین كنی كه از دریای رحمت و كرامتت چیزی كاسته نمی شود و زیانی به تو نمی رسد.
همه آرزویم این است كه ببینم زتو رویی
چه زیان تو را كه من هم برسم به آرزویی
اگر چنین كنی دیگر هیچ نمی خواهم،چون همه چیز دارم. می دانم اگر چنین كنی از این بند رهایی یافته و دیگر به سویت پر...!
خدایا...
دل شكسته و مهربانم را مرنجان،
تو خود گفتی كه به دل شكستگان نزدیكم
من نیز دلی شكسته دارم؛
ای كسانی كه این نوشته را یا بهتر بگویم این سوز دل،این درد دل،نمی دانم چه بگویم،این تجربه تلخ یا این وصیتنامه،این پیام و یا در اصل این خواهش و تقاضای عاجزانه را می خوانید،اگر من به آرزویم رسیدم و دل از این دنیا كندم،بدانید كه نالایق ترین بنده ها هم می توانند به خواست او به بالاترین درجات دست یابند.البته در این امر شكی نیست،ولی بار دیگر به عینه دیده اید كه یك بنده گنهكار خدا به آرزویش رسیده است.
یارب ز كرم بر من درویش نگر
در من منگر در كرم خویش نگر
هر چند نیم لایق بخشایش تو
برحال من خسته دل ریش نگر
حالا كه به عینه دیدید،شما را به خدا عاجزانه التماس و استدعا می كنم، بیائید و به خاكش بیفتید وزار زار گریه كنید و امیدوار به بخشایش و كرمش باشید. وبا او آشتی كنید،زیرا بیش از حد مهربان و بخشنده است.فقط كافی است یكبار از ته دل صدایش كنید،دیگر مال خودتان نیستید و مال او می شوید و دیگر هر چه میكند او می كند و هر كجا می برد،او می برد.ولی در این راه آماده و حاضر به تقبل هرگونه رنج و سختی همانند:
مظلوم كربلا حسین(ع)
و پیامدار او زینب(س) باشید.هر چند كه سختی و رنجهای ما در مقایسه با آنها نمی تواند قطره ای در مقابل دریا باشد.بله،خداگونه شدن مشقات و مصائب دارد،زیرا كلیدش و نشانش همین است و در عوض آن چیز كه برای شما می ماند...! و آن بسیار عظیم و شیرین است؛
در راه طلب پای فلك آبله دارد
این وادی عشق است و دوصد مرحله دارد
درد و غم رنج است و بلا زاد ره عشق
هر مرحله صد گمشده این قافله دارد
صد مرحله را عشق به یك گام رود لیك
در هر قدم این ره چه كنم صد تله دارد
گر دست مرا جاذبه عشق نگیرد
فریاد نه جان زاد و نه دل راحله دارد
خدایا! شكرت،آنچنان شكری كه تو لایق آنی.
خدایا! عاقبت به خیرمان بگردان.
خدایا! ما را به راه راست هدایت فرما.
خدایا! ما را آنی به خودمان وامگذار.
خدایا! گناهان ما را ببخش.
خدایا! آبروی ما را مریز.
خدایا! مریض های اسلام را شفا عنایت فرما.
خدایا! اسلام و مسلمین را پیروز فرما.
( شهید امیر حاج امینی )



شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, :: 14:52 ::  نويسنده : مجتبي جباربيگي

1)ایشان انگشتری داشتند که خیلی برایش عزیز بود. می گفت این انگشتر را یکی از دوستانش موقع شهادت از دست خود در آورده و دست ایشان کرده و در همان لحظه شهید شده است. ایشان وقتی به آبادان برای مأموریت می رود، این انگشتر را بالای طاقچه حمام جا می گذرد و دربازگشت به ساری یادش می افتد که انگشتر بالای طاقچة حمام جا مانده است. وقتی آمد خیلی ناراحت بود. گفتم: آقا چرا اینقدر دلگیری؟ گفت: وا.. انگشترِ بهترین عزیزم را در آبادان جا گذاشتم، اگر بیفتد و گم شود واقعاً سنگین تمام می شود.گفت: بیا امشب دوتایی زیارت عاشورا و دعای توسل بخوانیم شاید این انگشتر گم نشود یا از آن بالا نیفتد.جالب اینجا بود که ما زیارت عاشورا را خواندیم و راز و نیازکردیم و خوابیدیم. صبح که بلند شدیم دیدیم انگشتر روی مفاتیج الجنان است. اصلاً باورمان نمی شد همان انگشتری که در آبادان توی حمام جا گذاشته بود روی مفاتیج الجنان بالای سرما باشد .


2)سیّد همیشه « یا زهرا(س) » می گفت. البته عنایاتی هم نصیب ما می شد. مثلاً دو سه بار اتفاق افتاد که بی پول شدیم. آنچنان توان مالی نداشتیم. یکبار می خواستم دانشگاه بروم اما کرایه نداشتم. 5 تا یک تومانی بیشتر توی جیبم نبود. توی جیب ایشان هم پول نبود. وقتی به اتاق دیگر رفتم دیدم اسکناسهای هزاری زیر طاقچه مان است. تعجب کردم، گفتم: آقا ما که یک 5 تومانی هم نداشتیم این هزاریها از کجا آمد. گفت: این لطف آقا امام زمان (عج) است. تا من زنده هستم به کسی نگو.

3)همیشه اول تا یازدهم دی ماه مریض بود. خیلی عجیب بود. می گفت وقتی که شیمیایی شدم همین اوایل دی ماه بود و عجیب تر اینکه 11 دی ماه هم روز تولد و هم روز شهادتش بود. در دی ماه ازدواج کردیم و دخترمان (زهرا) هم 8 دی ماه بدنیا آمد.

4)… یکی دوبار که درباره شهادت حرف می زد می گفت: من 5 سال الی 5 سال و نیم با شما هستم و بعد می روم. که اتفاقاً همینطور هم شد. دفعة آخری که مریض شده بود، اتفاقاً از دعای توسل برگشته بود. دیدم حال عجیبی دارد. او که هیچوقت شوخی نمی کرد آن شب شنگول بود. تعجب کردم، گفتم: آقا! امشب شنگولی؟! چه خبر است؟ گفت: خودم هم نمی دانم ولی احساس عجیبی دارم. حرفهایی می زد که انگار می دانست می خواهد برود. می گفت: آقا امضاء کرد. آقا امضاء کرد. داریم می رویم. نزدیک صبح، دیدم خیلی تب دارد . می خواستم مرخصی بگیریم که او قبول نکرد. گفت: تو برو، دوستم می آید و مرا به دکتر می برد. به دوستش هم گفته بود: « قبل از اینکه به بیمارستان بروم بگذار بروم حمام. می خواهم غسل شهادت بکنم. آقا آمد و پرونده من را امضاء کرد. گفت: تو باید بیایی. دیگر بس است توی این دنیا ماندن. من دیگر رفتنی هستم. » غسل شهادت را انجام داد و رفت بیمارستان. هم اتاقیهایش دربارة نحوة شهادتش می گفتند: لحظه اذان که شد، بعد از یک هفته بیهوشی کامل، بلند شد و همه را نگاه کرد و شهادتین را گفت و گفت: خداحافظ و شهید شد …

5)جملاتی از شهید علمدار:آدم باید توجه کند. فردا این زبان گواهی می دهد. حیف نیست این زبانی که می تواند شهادت بدهد که اینها ده شب فاطمیه نشستند و گفتند: یا زهرا ، یا حسین (ع) آنوقت گواهی بدهد که مثلاً ما شنیدیم فلان جا لهو و لعب گفت، بیهوده گفت، آلوده کرد، ناسزا گفت، به مادرش درشتی کرد.

 احتیاط کن! تو ذهنت باشد که یکی دارد مرا می بیند، یک آقایی دارد مرا می بیند، دست از پا خطا نکنم، مهدی فاطمه(س) خجالت بکشد. وقتی می رود خدمت مادرش که گزارش بدهد شرمنده شود و سرش را پایین بیندازد. بگوید: مادر! فلانی خلاف کرده، گناه کرده است. بد نیست ؟!!! فردای قیامت جلوی حضرت زهرا(س) چه جوابی می خواهیم بدهیم.

خاطراتی از همسر شهید سید مجتبی علمدار

***

6)شیوه خاصی هم در جذب جوانان داشت گاهی حتی خود من هم به سّید می گفتم: اینها کی هستند می آوری هیأت؟ به یکی می گویی بیا امشب تو ساقی باش. به یکی می گویی این پرچم را به دیوار بزن و .. ول کن بابا!  می گفت: نه ! کسی که در این راه اهل بیت(ع) هست که مشکلی ندارد ، اما کسی که در این راه نیست ، اگر بیاید توی مجلس اهل بیت(ع) و یک گوشه بنشیند و شما به او بها ندهید می رود و دیگر هم بر نمی گردد اما وقتی او را تحویل بگیرید او را جذب این راه کرده اید.
برنامه هیات او اول با سه، چهار نفر شروع شد اما بعد رسیده بود به سیصد، چهارصد جوان عاشق اهل بیت(ع) که همه اینها نتیجه تواضع،  فروتنی و اخلاص سید بود.

7)یکبار یکی از بچه های هیأت آمد و به سید گفت: تو مراسمها و روضه اهل بیت(ع) اصلاً گریه ام نمی گشهید علمدار - قافله شهداءیرد و نمی توانم گریه کنم! سید گفت: اینجا هم که من خواندم گریه ات نگرفت؟! گفت: نه! سید گفت: مشکل از من است! من چشمم آلوده است. من دهنم آلوده است که تو گریه ات نمی گیرد! این شخص با تعجب می گفت: عجب حرفی! من به هر کس گفتم، گفت: تو مشکل داری برو مشکلت را حل کن،گریه ات می گیرد!اما این سید می گوید مشکل از من است! بعدها می دیدم که او جزء اولین گریه کنندگان مصائب ائمه اطهار بود.

8) اعتراف نامه - چراغ هدایت
قانون اول: بارالها، اعتراف می کنم از اینکه قرآن را نشناختم و به قرآن عمل نکردم. حداقل روزی ده آیه قرآن را باید بخوانم.اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیلی نتوانستم این ده آیه را بخوانم روز بعد باید حتماً یک جزء کامل بخوانم.(تاریخ اجراء 4/5/69)

قانون دوم: پروردگارا! اعتراف می کنم از اینکه نمازم را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم. حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم.اگر روزی به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت نماز را بخوانم، روز بعد باید نماز قضای یک 24 ساعت (17 رکعت) بخوانم .(تاریخ اجراء 11/5/69)

قانون سوم: خدایا! اعتراف می کنم از اینکه مرگ را فراموش کردم و تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشدم. حداقل هر شب قبل از خواب باید دو رکعت نماز تقرّب بخوانم.اگر به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت را بجا بیاورم روز بعد باید 20 ریال صدقه و 8 رکعت نماز قضا بجا بیاورم.(تاریخ اجراء 26/5/69)

قانون چهارم: خدایا! اعتراف می کنم از اینکه شب با یاد تو نخوابیدم و بهر نماز شب هم بیدار نشدم.حداقل در هر هفته باید دوشب نماز شب بخوانم و بهتر است شبهای پنجشنبه و شب جمعه باشد.اگر به هر دلیلی نتوانستم شبی را بجا بیاورم باید بجای هر شب 50 ریال صدقه و11 رکعت تمام را بجا بیاورم .(تاریخ اجراء 16/6/69)

قانون پنجم: خدایا! اعتراف می کنم از اینکه «خدا می بیند» را در همه کارهایم دخالت ندادم و برای عزیز کردن خودم کارکردم.حداقل در هر هفته باید دو صبح زیارت عاشورا و صبح جمعه باید سوره الرحمن را بخوانم. اگر به هر دلیلی نتوانستم زیارت عاشورا را بخوانم باید هفته بعد 4 صبح زیارت عاشورا و یک جزء قرآن بخوانم و اگر صبح جمعه ای نتوانستم سوره الرحمن بخوانم باید قضای آن را در اولین فرصت به اضافه 2 حزب قرآن بخوانم.(تاریخ اجراء 13/7/69)

قانون ششم:حداقل باید در آخرین رکوع و در کلیه سجده های نمازهای واجب صلوات بفرستم.اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم، باید به ازای هر صلوات 10 ریال صدقه بدهم و 100 صلوات بفرستم.(تاریخ اجراء 18/8/69)

قانون هفتم: حداقل باید در هر 24 ساعت 70 بار استغفار کنم.اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را بجا آورم، در 24 ساعت بعدی باید 300 بار استغفار کنم و باز هم 300 به 600 تبدیل می شود.(تاریخ اجراء 30/9/69)

قانون هشتم: هر کجا که نماز را تمام می خوانم باید در هفته 2 روز را روزه بگیرم، بهتر است که دوشنبه و پنج شنبه باشد. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را بجا بیاورم در هفته بعد به ازای دو روز 3 روز و به ازای هر روز 100 ریال صدقه باید بپردازم .(تاریخ اجراء 19/11/69)

قانون نهم: در هر روز باید 5 مسئله از احکام حضرت امام (ره) را بخوانم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را بجا بیاورم روز بعد باید 15 مسئله بخوانم .(تاریخ اجراء 14/1/70)

قانون دهم: در هر 24 ساعت باید 5 بار تسبیح حضرت زهرا(س) برای نماز یومیه و 2 بار هم برای نماز قضا بگویم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این فریضه الهی را انجام دهم باید به ازای هر یکبار ، 3 مرتبه این عمل را تکرار کنم.(تاریخ اجراء 15/3/70)

9)شبی که حال سید بسیار وخیم و تنفس او بسیار تند و مشکل شده بود، او را به اتاقی که دستگاه تنفس مصنوعی بود بردیم در حالیکه تنفس بسیار سریعی داشت و تشنه هوا بود. پزشک دستور داد که داروی بیهوشی به او تزریق شود تا لوله جهت تنفس گذاشته شود و من آخرین جمله ای که از سید شنیدم و بعد از آن تا زمان شهادت بیهوش بود، این بود: یا عمه سادات! یا زینب کبری!

برگرفته از سایت قافله عشق



صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ

گرحنجره هاي سابقون خاموش است خون جگر بسيجيان در جوش است تاهست بسيج و حضرت خامنه اي اي پير جماران علمت بر دوش است
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دانلود مداحي و آدرس boriya.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 24
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 24
بازدید ماه : 216
بازدید کل : 171182
تعداد مطالب : 115
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1